اولش آدم جدی نمیگیرد خیلی. همان اولش که حوا گفته است میخواهد برود. گفته است میخواهد جدا شود. گفته است دیگر نمیتواند ادامه دهد. آدم فکر میکند خسته است لابد. حالا یک حرفی از دهنش پریده است لابد. راه برگشتنی وجود دارد هنوز لابد. آدم اصرار میکند که حوا برگردد...
آدمهای دنیا اصرار که کردند و دیدند مرغ یک پا دارد٬ از حواهای دنیا دور میشوند. جدا نمیشوندها؛ فقط فاصله میگیرند. میروند میایستند دو قدم آنورتر تا حوا یک نفسی بکشد و به وقتش تجدید نظر کند. معمولن هم همین میشود. حوا میبیند متارکه ارزش این همه بیآبرویی مفت و نگاه سرزنش و آیندهی مبهم خطخطی را ندارد. بر میگردد سر خانه و زندگیش. مشکل اینجا ست که همیشه "معمولن" نیست...
یک جای غیر معمولنی هست که حوا بعد از آن دوری چند قدمی به خودش میگوید آن آدم آدمبشو نیست. این جدایی آنقدرها هم درد ندارد. آدم از خودش میپرسد "گیرم که برگشت؛ میارزد که برگردد و یک عمر سرکوفت این برگشتن را بزند؟! میارزد این برگشتن به برودت بیبازگشت؟!" بعد آدم و حوا هر دوشان میبینند رهایی هم مزه میدهدها! چه یادشان رفته بود طعم شانهی سبک از مسوولیت٬ دل خالی از دلشورههای زناشویی٬ بال داشتن و لاقید پر زدن...!
نگاه میکنند... فاصله دیگر دو قدم نیست؛ دو فرسخ است...
میترسم. بهتر است بگویم دلم به هم میخورد از ازدواج.
ترسای عزیز.آنجا که گفتی رهایی هم مزه میدهد و طعم شانه بی مسئولیت هم شیرین است، این فکر را هم کردی که شاید به هر دری زده ای که برگردی در قفس و نشده است؟ که در قفس رو بسته اند؟ که حتی شاید در گوششان هم پنبه چپانده اند که نشنوند؟ که شاید حداقل آدم -حوا رو که نمیدونم - دلش هنوز همون قفس کوچیک رو میخواد؟ که شاید هفت آسمون و حتی آسمون های بهشت رو هم بهش اضافه کن، نمیخواد که با یک وجب اون قفس عوض کنه؟ که شاید حوا دیگه حوا نیست؟ که شاید حوا اون قدر تند میره که آدم با اون پاهای خسته اش هر چی هم دنبالش میدوه، نمیرسه بهش؟ که این فاصله تو فرسنگی هم اگه آدم ندویده بود شده بود تا به حال ده فرسنگ. که شاید آدم بریده که نمیتونه بدوه دنبال حوا و برای همینه که فاصله داره زیاد میشه؟ که شاید....؟ که شاید....؟
پاسخحذفتو که خودت درد کشیده ای . اگه آدم بخواد برگرده تو اون قفس، باید چه کار دیگه ای بکنه؟
گفتگوی چند شب پیش با یک دوست من رو به یاد خاطره ام و پروسه ی شکل گیری فاصله انداخت. خواستم این پروسه رو توصیف کنم وگرنه من می دونم معنی چند فرسنگ دویدن و به هیچ رسیدن چیه.
پاسخحذف